سخنرانی رمضانی پناهیان با موضوع راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی
پناهیان: ولیّ خدا، واسطه ما و خدا است/ کسانی که فقط با خدا مناجات میکنند و کاری با ولیّ خدا ندارند، راه توبه را درست نفهمیدهاند
رجانیوز - گروه اندیشه: حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی میکند و پایانبخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است.
به گزارش رجانیوز، در ادامهگزیدهای از مباحث مطرح شده در نوزدهمین جلسه را میخوانید:
خداوند لطف کرده که به ما دستور داده است/ اگر خدا به ما دستور نمیداد، سرگردان بودیم
· نقطه مقابل خداپرستی، هواپرستی است. اما کسی که دستور خدا را نمیپذیرد، زشتی کار او را به نوع دیگری(غیر از هواپرستی) هم میتوان ترسیم کرد. به تعبیری میتوان گفت خداوند لطف کرده که به ما دستور داده است. اگر خدا به ما دستور نمیداد، سرگردان بودیم. خدا میدانسته که امکان ندارد ما با برنام? خودمان بتوانیم ارزش پیدا کنیم ولی با اجرای دستوری که از بالا آمده، میتوانیم ارزش پیدا کنیم، لذا خدا لطف کرده و برای ارزش پیدا کردن ما، دستور داده است.
عصیان، بیاحترامی به خدایی است که لطف کرده از مقام بلندش کوتاه آمده و به ما دستور داده
· شاید اگر خداوند میخواست مقام بلند خودش را حفظ کند، اصلاً نباید به ما دستور میداد چون خدا میدانست که بسیاری از بندگانش ممکن است به اوامر او بیاعتنایی کنند، ولی با این حال از سر دلسوزی و لطفی که به بندگانش داشت این دستورات را به ما داده است.
· برای این تعبیر، قرائنی هم در قرآن کریم وجود دارد. مثلاً خداوند متعال گاهی به شأن و مرتبت و بزرگواری خودش که نگاه میکند، گویی پیامبر گرامی اسلام(ص) را هم از انذار دادن نهی میکند و میفرماید: «کسانى که کافر شدند بر ایشان یکسان است چه ایشان را انذار بکنى و چه انذار نکنى ایمان نخواهند آورد؛ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(بقره/6) و در جای دیگر میفرماید: «رهایشان کن تا بخورند و سرگرم بهرهگیرى از لذتها باشند و آرزوهایشان آنها را مشغول کند که بزودى خواهند فهمید؛ ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون»(حجر/3)
· چرا عصیان و عدم اطاعت از خدا اینقدر بد است؟ چون بیاحترامی به خدایی است که از جایگاه و مقام بلند خودش خیلی کوتاه آمده و به تو دستور داده است. علیرغم اینکه خدا به ما لطف کرده و از مقامش کوتاه آمده و به ما دستور داده، یک بند? ضعیف، که در مقایسه با ذات پروردگار عالم موجود بیارزشی محسوب میشود، قیافه میگیرد و حرف خدا را گوش نمیکند!! و این واقعاً بیاحترامی به پروردگار است و خیلی زشت است.
توب? حقیقی برای کسی است که دستورات الهی را، محبت خدا به خودش بداند
· وقتی عمیقاً میتوان توبه کرد که دستورات خدا را ، لطف و محبت خدا به خویش بدانیم. آن وقت هر یک دستور را که اجراء نکرده باشی، در واقع یک محبت خدا را پس زدهای و رد کردهای. توبه حقیقی برای این گروه است. یک درجه پائینتر توبه، برای کسانی است که عذاب جهنم را میبینند. مرحله پائین از این هم مربوط به کسانی است که قبر را میبینند، یعنی کسی که لحظه جان دادن و داخل قبر شدن را ببیند و بگوید: به کارهای بدی که کردهام، نمیارزید. پائینتر از این مرحله هم این است که آدم شب قدر را در نظر بگیرد و بگوید اگر قرار باشد خدا بر اساس کارهای سال قبل من، مقدرات سال بعد مرا رقم بزند؛ وضعیت خیلی بدی خواهم داشت.
· عالیترین نوع توبه این است که در مقابل اطاعت از خدا، اطاعت از نفس خودت را ببینی و آن را بسیار زشت بدانی. اطاعت از نفس برایت خیلی دلگیر باشد.
حس توبه به این است که ببینی چه کسی را نافرمانی کردهای و در مقابل او از چه چیزی فرمان بردهای
· حس توبه به این است که ببینی چه کسی را نافرمانی کردهای و در مقابل از چه چیزی فرمان بردهای. تو خدا را رها کردهای و از نفس خودت اطاعت کردهای. «آیا دیدى کسى که خدای خود را هواى نفسش قرار داده؛ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه»(جاثیه/23)بعضیها هوای نفس خود را خدای خودشان قرار میدهند و مدام به او سجده میکنند. کسی میتواند توبه کند که از این ناراحت باشد که «خدایا چرا من تو را پرستش نکردم و به جای تو، خودم را پرستش کردهام؟» خودپرستی خیلی زشت است. قباحت خودپرستی در مقابل زیبایی خداپرستی باید فهمیده شود.
· ای کاش آنقدر گناه نکنیم تا بتوانیم این را بفهمیم و این احساس زیبا را درک کنیم. زیبایی ایمان و اطاعت از خدا و زشتی عصیان در مقابل امر خدا را میتوان درک کرد. خداوند میفرماید: «خدا ایمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دلهایتان زینت داد، و کفر و فسوق و عصیان را برای شما ناخوشایند قرار داد؛ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان»(حجرات/7) ما که کفر و فسوق نداریم باید تلاش کنیم از عصیان هم کراهت داشته باشیم.
ولیّ خدا، واسطه بین تو و پروردگار عالم است، تا بتوانی هوای نفس را از بین ببری و به شیرینی ملاقات خدا برسی
· یکی از راههایی که به درک این مفهوم کمک میکند این است که پای اهل بیت(ع) را هم وسط بکشیم. همانطور که در بحث هوای نفس بیان شد؛ برای اینکه هوای نفس خودت را با دستور خدا از بین ببری، میبایست دستور از طریق ولی خدا، ابلاغ شود. ولیّ خدا، واسطه بین تو و پروردگار عالم است، تا بتوانی هوای نفس را از بین ببری و به شیرینی ملاقات خدا نائل شوی.
· اگر ترک کردن حرف خدا زشت است، به همان اندازه زشت است که حرف امیرالمؤمنین(ع) را کنار بگذاری و حرف خودت را گوش کنی. قرار بود که من با امر مولا رشد کنم، حالا این وسط، مولا چه تقصیری کرده است که من به او بیاحترامی میکنم؟ لذا وقتی استغفار میکنی، اگر امام زمان(عج) از تو راضی نشده باشد، خدا هم راضی نمیشود. در مورد بقیه کسانی که ولایت دارند هم به همین ترتیب است. اگر والدین را اذیت کرده باشی و دل آنها رنجیده باشد، چگونه میتوانی خدا را راضی کنی؟ و از پدر و مادر مهمتر امام زمان(عج) است.
کسانی که فقط با خدا مناجات میکنند و کاری با ولیّ خدا ندارند، راه توبه را درست نفهمیدهاند/ گناه کردن نافرمانی امام هم هست
· در زیارت جامع? کبیره میخوانیم: «ای ولیّ خدا، میان من و خدا گناهانى هست که جز رضاى شما آن را محو نمیکند؛ یَا وَلِیَّ اللَّه إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکُمْ»(من لا یحضره الفقیه/ج2/ص616) این حس، همان حس توبه است که باید در دل یک شیعه به وجود بیاید. در جریان خداپرستی، کسانی که فقط با خدا مناجات میکنند و کاری با ولیّ خدا ندارند، راه توبه را درست نفهمیدهاند. نگاهشان درست نیست. نمیخواهند از امام زمان(عج) کمک بگیرند تا خدا آنها را ببخشد؛ در حالیکه ما با گناه کردن، امام زمان(عج) را معصیت و نافرمانی کردهایم.
درود بر اهل بیت(ع) باعث آمرزش گناهان است
· امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند: آیا میخواهید شما را از زیرکترین آدمها و احمقترین آنها باخبر کنم؟ گفتند بله یا رسول الله(ص). حضرت فرمودند: زیرکترین آدمها کسی است که از خودش حساب بکشد و برای بعد از مرگ خود کار کند، و احمقترین آدمها کسی است که از هوای نفس تبعیت کند و فقط از خدا آرزوهای خودش را بخواهد. از حضرت پرسیدند آن انسان زیرک چگونه نفس خود را محاسبه میکند؟ حضرت فرمود: هر روز به نفس خود میگوید: ای نفس این روزی که گذشت دیگر برنمیگردد. امروز چه کار کردهای؟ آیا حاجت کسی را برآورده کردی؟ بعد از محاسبه اگر خواستی گناهان تو پاک شود بر پیامبر و اهل بیت(ع) صلوات و درود بفرست. معنای درود بر پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) این است که من نوکر شما هستم. صلوات حکم استغفار را پیدا میکند. یعنی انسان به خودش میگوید دوباره با علی بن ابیطالب(ع) بیعت کن و این بیعت را برای خودت مجدداً قبول و تأیید کن. و شروع کن به لعنت کردن دشمنان اهل بیت(ع). وقتی این کار را انجام دهی، خدا میگوید من دیگر به خاطر گناهانت گریبان تو را نمیگیرم، چون تو به دوستان من ابراز ارادت کردی و با دشمنان من دشمنی کردی (أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَکْیَسِ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَى قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: أَکْیَسُ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِیَّ. ... بِتَجْدِیدِ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، وَ عَرَضَ بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع عَلَى نَفْسِهِ، وَ قَبُولَهُ لَهَا، وَ إِعَادَةَ لَعْنِ أَعْدَائِهِ وَ شَانِئِیهِ وَ دَافِعِیهِ عَنْ حَقِّهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَسْتُ أُنَاقِشُکَ فِی شَیْءٍ مِنَ الذُّنُوبِ- مَعَ مُوَالاتِکَ أَوْلِیَائِی، وَ مُعَادَاتِکَ أَعْدَائِی؛ تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع/ص38)
· خدا در این شبهای قدر دربار? امیرالمؤمنین علی(ع) چه میخواهد بگوید؟ اینکه مولای خودتان، علی(ع) را دوست داشته باشید و با او تجدید بیعت کنید...
منبع: رجانیوز
بسم الله الرحمن الرحیم
علامه حسن زاده آملی:
سرمایه همه سعادت ها و اهم واجبات معرفت نفس یعنی خود شناسی است، و آنکه خود را نشناخت عاطل و باطل زیست و گوهر ذاتش را تباه کرد و برای همیشه بی بهره ماند. هیچ معرفتی چون معرفت نفس بکار انسان نمی آید و انسان کاری مهم تر از خودسازی ندارد و آن مبتنی بر خود شناسی است.
تکمله در شرح صد کلمه ، ص 146
|
چهارشنبه 92/5/2 ساعت 11:52 عصر | نوشته شده به دست
اBasij
| ( نظرات )
|
کم سن و سالترین طلبه شهید+عکس
نامش علی بود؛ همزمان با شهادت حضرت علی(ع) به دنیا آمد و در لشکر حضرت علی(ع) به شهادت رسید؛ 15 ساله بود و 15 سال هم پیکرش جلوی آفتاب گرم و سوزان مجنون همچون مولایش حسین بن علی(ع) باقی ماند.
به گزارش فرهنگ نیوز ، تنها پسر خانواده مؤمنی بود؛ مادرش بعد از کلی نذر و نیاز و توسل به امامزادههای ایلام، علی را از خداوند گرفت؛ آن هم در ماه مبارک رمضان و شب شهادت حضرت علی(ع). علی تنها برادر و نورچشمی 5 خواهر بود تا اینکه در یازده سالگی رفت پی طلبگی و در 15 سالگی به شهادت رسید؛ جالب اینجاست که پیکر شهید طلبه «علی مؤمنی» بعد از 15 سال با توسل مادر علی به حضرت ابوالفضل(ع) به آغوش مادرش بازگشت.
مادر شهید علی مؤمنی بعد از 15 سال بر بالای پیکر تنها پسرش
«جعفر نظری» طی گفتوگویی نخستین طلبه شهید منطقه دهلران را روایت میکند.
* امانتی که خداوند به خانواده مؤمنی بخشید
شهید «علی مؤمنی» سال 1350 در روستای بیشهدراز شهرستان دهلران به دنیا آمد که نخستین شهید طلبه و یکی از 35 شهید این روستا است. در فرهنگ و رسومات محلی ایلام، داشتن فرزند پسر برای خانوادههای روستایی خیلی مهم است؛ خانواده مؤمنی 5 دختر داشتند و مادرش برای اینکه صاحب فرزند پسر شود، به ائمه اطهار(ع) و امامزادگان منطقهمان توسل میکرد تا اینکه علی فرزند ششم خانواده بعد از 5 خواهرش در شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) به دنیا آمد.
شهید مؤمنی در صف رزمندهها
* رفتن دنبال طلبگی
علی در خانوادهای متدین بزرگ شد؛ دوره ابتدایی را در روستای بیشهدراز پشت سر گذاشت؛ از دوران نوجوانی خیلی زیبا قرآن قرائت میکرد و به روحانیت علاقه داشت؛ او از نوجوانان خوب و بچههای دوستداشتنی روستا بود؛ وقتی جنگ شروع شد من و شهید مؤمنی همکلاسی بودیم و دوران کودکی و نوجوانی را با همدیگر سپری کردیم. علی در کلاس شاگرد اول بود و هوش و استعداد تحصیلی فوقالعادهای داشت.
علاوه بر این، علی آقا به کار فرهنگی علاقه داشت؛ هنوز چند سالی از انقلاب نگذشته بود که با سن و سال کمش تشکیل هستههای فرهنگی و مذهبی را دنبال میکرد؛ در کلاس ما علی و تعداد کمی از بچهها نماز خواندن را بلد بودند؛ معلم روستا مأموریت یاد دادن نماز را به علی داد؛ علی در کمتر از چند روز همه بچههای کلاس را مسجدی و نمازی کرد.
طلبه شهید علی مؤمنی
با وجود شرایط سخت جنگ، آوارهگی و وضعیت نابسامان محل سکونتمان علی تصمیم جدی گرفت تا وارد عرصه جدیدی یعنی کسب معارف دینی شود و برای این کار به حوزه علمیه برود و درس دینی بخواند.
سال 61 و در حالی این ایده در علی به وجود آمده بود که مسیر ایلام و خوزستان در اشغال دشمن بعثی بود؛ او برای رسیدن به نزدیکترین حوزه در ایلام باید راه پرپیچ و خم شهر میمه به ملکشاهی تا ایلام که حداقل یک هفته طی طریق میشد، میپیمود؛ در این مسیر جاده مناسبی وجود نداشت و در زمستان این تنها راه شنی و کوهستانی قطع میشد و امکان تردد وجود نداشت.
در این حال و هوا علی به حوزه علمیه آشتیان در استان مرکزی رفت و بعد از دو سال در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد. در دوران طلبگی دیار و زادگاه خود را ترک نکرد و هراز چندگاهی به میان دوستان و همکلاسیها میآمد تا از اوضاع و احوال فرهنگی آنها بیخبر نباشد.
علی نوجوانان و همسن و سالان خود را جذب کرده بود و در زمان حضورش در روستا به انتشار تعالیم و احکام و قرآن میپرداخت و اولین هیأت فرهنگی و مذهبی به وسیله او تشکیل شد. به یاد دارم که کلاسهای درسمان به خاطر بمبارانهای ناجوانمردانه رژیم بعثی در دل کوهها و درهها و یا زیر درختان روستا برگزار میشد. به خاطر نبود فضا و مکان در روستا و تنوع، علی بچهها را بیرون از روستا میبرد تا در میان سبزهزارها و کوهپایهها با آرامش و صعه صدر احکام و مسائل دینی را به آنها بیاموزد.
* حضور علی در لشکر علی بنابیطالب(ع)
شهید مؤمنی در ایامی که در قم تحصیل میکرد، در قالب لشکر 17 علیبن ابیطالب(ع) عازم جبهههای حق علیه باطل شد؛ رفتن علی به جبهه از روی معرفت و اخلاص بود؛ او خود را به عنوان مبلغ و روحانی معرفی نمیکرد، بلکه به عنوان نیروی رزمی در منطقه حضور داشت. او در یگان رزم هم سختترین مأموریت یعنی اطلاعات عملیات و گشتی رزمی را بر عهده گرفت.
حضور شهید مؤمنی در جبهه
علی اولین بار در منطقه «فاو» طی عملیات «والفجر 8» در سال 1364 از ناحیه پا مجروح شد؛ بار دوم به جزیره مجنون رفت؛ در خرداد 65 هنگامی که در یک دسته 12 نفره در جزیره مجنون برای شناسایی به قلب دشمن نفوذ میکند، در یک درگیری تن به تن با دشمن، علی در صحنه باقی میماند.
* 15 سال بیخبری از علی
پدر و مادر و خواهرانی که عاشق تنها پسر خانواده بودند، سالها خبری از علی نداشتند؛ پدرش بارها به مقر لشکر علیبنابیطالب(ع) مراجعه کرد تا شاید خبری از علی به دست بیاورد، اما بعضاً همراهان و رزمندگانی که در این درگیری حضور داشتند، میگفتند: «در حین درگیری احساس کردیم که علی زخمی شده است و شاید هم شهید شده و نتوانستیم از او خبری بگیریم».
از خرداد 1365 تا خرداد 1380 در واقع 15 سال تمام، پدر و مادر علی چشم به راه او بودند تا شاید خبری از فرزندشان بگیرند؛ آنها علی را به امانت از ائمه اطهار(ع) گرفته بودند، به این فکر افتادند که برای یافتن و گرفتن خبری از فرزندشان باز هم به این خاندان توسل کنند. در زمان حکومت صدام که خانواده شهدا و مفقودالاثرها را به زیارت کربلا میبردند، ثبتنام کردند و این پدر و مادر پیر و منتظر به حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) رفتند؛ قبل از همه، مادر علی در حرم حضرت ابوالفضل(ع) با سوز دل و با عشق مادرانه خطاب به آقا میگوید: «آقا ابوالفضل تو را به زهرای مرضیه سوگند میدهم که بچهام اگر در شکم ماهی است او را به من بازگردان وگرنه شما را به حضرت زهرا(س) شکایت میکنم».
استقبال مادر شهید از پیکر تنها پسرش
پدر و مادر علی از زیارت کربلا برگشتند؛ اهالی محل هم به دیدن آنها رفتند؛ یادم است هنوز 20 روز از بازگشت آنها نگذشته بود که پیکر پاک علی، بعد از 15 سال در جزیره مجنون تفحص شد و به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهدای دهلران آرام گرفت.
رجعت پیکر شهید 15 ساله بعد از 15 سال
نامش علی بود؛ همزمان با شهادت حضرت علی(ع) به دنیا آمد و در لشکر حضرت علی(ع) به شهادت رسید. 15 ساله بود و 15 سال هم پیکرش جلوی آفتاب گرم و سوزان مجنون همچون مولایش حسین بن علی(ع) باقی ماند.
استقبال مردم روستای بیشهدراز از شهید 15 ساله
* گریههای شبانه علی در راز و نیاز با خدا
فرخیه مؤمنی خواهر شهید «علی مؤمنی» در خاطرهای از برادرش تعریف میکرد: در سال 1362 و در یک شب سرد زمستانی علی برای گذراندن تعطیلات حوزه از آشتیان به خانه آمد.
آن شب هم پدرم برای خرید اجناس برای مغازهاش در بیشهدراز به خانهمان آمده بود. منزلی که ما در آن سکونت داشتیم یک اتاق بیشتر نداشت، اتاق را با استفاده از وسایل خانه به دو بخش تقسیم کرده بودیم، قسمتی را برای پذیرایی از مهمان و قسمت دیگری را برای اقامت خودمان اختصاص داده بودیم.
همه خوابیدیم اما چشمهای بیدار علی خواب را از چشمان پدرم که او را بسیار دوست داشت گرفته بود، پدرم به علی گفت: «قوت قلبم برای تو زود است که رنج طاعت و عبادت را بر خود تحمیل کنی».
علی در جواب پدرم گفت: «معلوم نیست در سنین بالا موفق به انجام عبادت شوم، انسان باید از همین نوجوانی خودش را آماده کند».
تصویر سمت راست پدر شهید مؤمنی در انتظار آمدن پیکر فرزندش
* شهادتم را به مادرم تبریک بگویید
در بخشی از وصیتنامه شهید «علی مؤمنی» آمده است: «چقدر شهادت در راه خدا زیباست، مانند گل خوشبوست. من در این سرزمین این قدر با دشمن میجنگم تا پیروزی و موفقیت نصیبم گردد و یا به درجه رفیع شهادت نائل گردم، اگر لیاقت داشته باشم که در راه اسلام و قرآن شهید بشوم به مادرم تبریک بگویید چون به مهمانی خدا رفتهام. راستی که مرگ در راه خدا چه خوب و خواستنی است».
منبع: فرهنگ نیوز
|
چهارشنبه 92/5/2 ساعت 11:49 عصر | نوشته شده به دست
اBasij
| ( نظرات )
|
شهید سرلک بعد از سی سال بازگشت
پیکر شهید بسیجی «قدرتالله سرلک» که در عملیات «والفجر یک» به شهادت رسیده بود، بعد از 30 سال انتظار به آغوش خانواده و مردم تهران بازگشت.
به گزارش فرهنگ نیوز ، پیکر شهید بسیجی «قدرتالله سرلک» که در عملیات «والفجر یک» به شهادت رسیده و پیکر مطهرش سالها در فکه مانده بود، بعد از 30 سال انتظار به آغوش خانواده و مردم تهران بازگشت.
این شهید، اعزامی از لشکر 27 محمدرسول الله(ص) است که پیکر مطهرش در ایام شهادت امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(ع) در تهران تشییع و به خاک سپرده میشود.
به گزارش توانا، شهید «قدرتالله سرلک» به سال 1322 در یکی از روستاهای الیگودرز به دنیا آمد؛ او برای آموختن علم به مکتب رفت؛ وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در لبیک به فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل ارتش 20 میلیونی به عضویت بسیج درآمد و با اخلاق نیکو و منش عالی که داشت از جمله بسیجیان موفق و مخلصی بود که زندگی خود را وقف خدمت به اسلام و انقلاب کرد.
قدرتالله عمل به احکام نورانی اسلام را از اولویتهای زندگی خود میدانست؛ همیشه در زندگی همراه و پشتیبان درماندگان و فقیران بود؛ سال 1360 برای اولین بار از طریق بسیج عازم جبهه شد و در پاسخ خانواده خود که از رفتن او ناراحت بودند گفت: «احساس میکنم تازه به دنیا آمدهام و خداوند مرا مورد لطف خود قرار داده تا بتوانم در دفاع از حکومت اسلامی و کشور عزیزم ایران سهیم باشم».
و سرانجام شهید سرلک در عملیات «والفجر یک» در منطقه شمال فکه در تاریخ 22 فروردین 1362 به شهادت رسید و پیکر مطهرش 30 بر رملهای داغ فکه ماند.
منبع: فرهنگ نیوز